نظم چیست؟ یادم هست از کودکی و تا همین هفتهی پیش، مادرم همیشه تاکیدش این بوده که هرچیزی را برمیداری سر جایش بگذار تا دفعهی بعد دنبالش نگردی. سادهترین تعریفی که میشود از نظم داشت این است که هرچیزی سرجای خودش قرار بگیرد.
سوال از این واضحتر نبود که بپرسم؟ باورتان میشود همین سوال مسخره، چندوقتیست که برایم جفتپا میگیرد و آشولاشم کرده؟ از وقتی با آرکیتایپ آپولو و دستاوردهایش بیشتر آشنا شدم مدام از خودم میپرسم چرا من نه؟ چرا من این همه سال از این شاخه به آن شاخه پریدم و دست آخر هم هیچی نشدم. یعنی اگر کسی از من بخواهد که خود را معرفی کنم نمیدانم چه بگویم. بهترین تعریف، همه کاره و هیچ کاره است. ۸سال برنامهساز رادیو جوان بودم. ۴سال کاکتوس پرورش دادم و بعدتر سراغ معاملهگری در بازار فارکس و حالا هم که در خدمت شما هستم نویسندهای تازه کارم که هنوز آیندهی روشنی ندارم. من با نظم بیگانه نیستم، ولی وقتی فهمیدم بیشتر مشکلاتم به نداشتنش برمیگردد، دیگر آدم سابق نشدم و چند وقتی هست که برای ایجادش لَهلَه میزنم.
برای شناخت چیستی نظم افتادم به جستجو در سایت محبوبم متمم. تعریفهای متفاوتی از نظم داده بود که خواندنشان را به خودتان میسپارم. دربارهی نظم شخصی و نظم درونی نکتههایی نوشته بود که بعضیشان را با شما به اشتراک میگذارم.
از تعریفها و انواع و اقسام نظم که عبور کنیم به انضباط شخصی میرسیم که میتواند به پیشرفت هرکسی کمک کند. انضباط شخصی همان تعهد به قواعد و قوانین و چهارچوبهاست. یعنی فردی انضباط شخصی دارد که به همهی برنامهها و وظایفش به عنوان یک کارمند یا مدیر یا عضوی از اعضای یک خانواده متعهد باشد و چیزی را از قلم نیندازد. خب در این مورد خیلی مشکلی ندارم و معمولن وظایفم را در حد توانم به نتیجه میرسانم. اما در ادامه به مطالبی رسیدم که خاطرات تلخ گذشته را برایم تداعی کرد. قرارهایی که بارها و بارها با خودم گذاشته بودم و دریغ از یکی که درست و کامل و به موقع به نتیجه برسد. من رسیده بودم به مرحلهای که دیگر سیستم تنبیه یا پاداش در ایجاد عادتهای فردی برایم جواب نمیداد. درد من همین بود. چقدر به خودم بابت ایجاد بعضی عادتها وعده دادم که روانم پشیزی برایشان ارزش قائل نشد و چه بسیار تنبیهها و خط و نشانها که به هیچجایش حساب نکرد و همان راهی را رفت که این همه سال رفته.
انگار من لولوسرخرمنم. دریغ از اندکی توجه که باعث شود حتی یک هفته به تعهدات الزامآورم، پایبند باشد. درد من همینجا بود. کارهایی که خود پاداش خودشان هستند. به این میگویند خودتعیینگری.
یعنی چی؟ما معمولن اهدافی را مهم و باارزش میدانیم که خارج از سیستم تشویق و تنبیه، یکی از این سه ویژگی را داشته باشد وگرنه روانمان برای پیگیری آن اهداف یاریمان نمیکند. آن ویژگیها «خودمختاری» و «توانمندی و تسلط» و «پیوند و ارتباط با دیگران» است. یعنی اگر شِکَمی هدف تعیین کردیم و این ویژگیها را برایش در نظر نگرفتیم، باید خواب تحقق آن اهداف را با خودمان به گور ببریم و برویم سراغ مرحلهی بعدی.
خودمختاری
وقتی محیط یا شرایط ما را مجبور به انتخاب هدفی میکند و خودمختاریمان به خطر میافتد، انگیزهی کمتری برای پیگیری آن هدف داریم. مثالش شاید کلاس زبانهای زورکی از طرف پدر و مادرهاست. وقتی انتخاب من نیست و به انجامش مجبورم، یا نصفه رها میشود یا چیزی در خاطرم نمیماند و یا همیشه حس بدی نسبت به آن کار دارم. یا گرفتن مدرکی دانشگاهیست وقتی در انتخاب رشته سردرگمم و اساسن نمیدانم چرا به دانشگاه می روم. ما در جامعهای زندگی می کنیم که داشتن مدرک دانشگاهی هرچند بی ارزش، ملاک سواد آدمها حساب می شود و بابتش ارزشگذاری میشویم خب معلوم است که مجبوریم به دانشگاه برویم هرچند انگیزهی خاصی نداشته باشیم و ندانیم که میخواهیم با مدرکممان چه کنیم. دست آخر مدرک بین هزاران کاغذ باطله رها میشود بی آنکه دردی از دردهایم را دوا کند.
توانمندی و تسلط
اگر اطلاعات و درک بیشتری از هدفمان داشته باشیم، توانمندی و تسلطمان چرخ راهبرندهی رسیدن به هدف است. از قدیم گفتهاند سوال که حاضر باشد، معلم از راه میرسد. کتابهای تاریخ و جغرافی و زیست مدرسه هیچوقت سوال ما نبوده که از یاد ما رفته. در مورد خودم میتوانم رجوع دوباره به کتاب دستور زبان فارسی را مثال بزنم. وقتی مدرسه میرفتم دل خوشی از این کتاب نداشتم ولی حالا نیاز دارم مطالبش را از نو مرور کنم، چون امروز درک و تسلط بهتری نسبت به موضوع دارم تا وقتی که بچه مدرسهای بودم.
پیوند و ارتباط با دیگران
به احتمال زیاد تجربههایی از کارهای گروهی یا دونفره دارید که انگیزهی بیشتری داشتید و به نتیجههای خوبی هم رسیدید. البته مثال نقض هم زیاد دارد که مربوط میشود به ضعف ما در انجام کارهای گروهی. چند وقت پیش با یکی از دوستانم کاری را دوتایی شروع کردیم، قرار بود من کاری انجام دهم و او فقط همراهیام کند، نتیجه مطلوب هردویمان بود و من توانستم به آن هدف کوتاه یک ماهه برسم. هنوز از طعم خوشش دهانم شیرین است.
2 پاسخ
شما را دنبال میکنم ان شاالله همیشه موفق باشید
ممنون و سپاسگزارم. من هم برای شما موفقیت آرزو میکنم.