هلاک اَمن
«تهذیب دل سه چیزست از هلاک اَمن بحیات ترس آمدن و از شومی نومیدی با برکت امید آمدن و از محنت پراکندگی دل بآزادی دل
«تهذیب دل سه چیزست از هلاک اَمن بحیات ترس آمدن و از شومی نومیدی با برکت امید آمدن و از محنت پراکندگی دل بآزادی دل
کارم را از ۷:۳۰ صبح شروع کردم. از دیروز عصر دلشورهی عجیبی روی قلبم سنگینی میکند که دلیلش را نمیدانم. امروز صبح دلم میخواست مفصل
شنبه ۱۶ دی ماه ۰۲ میخواستم درگیر نام نوشتهام شوم که مچ خودم را گرفتم و گفتم بیخیال، بعدن هم میشود تغییرش داد. بارها همین
پنجره خویشِ قدیم من است. روزهایی که از زندگی و زندگان وا میمانم به سراغش میروم و تاریکیهای روحم را با او روشن میکنم. گاهی
امروز ظهر وقتی به همراه پسرم از مدرسه برمیگشتیم، از من خواست که برایش«به» بخرم. به این میوه خیلی علاقمند است و مثل سیب با
“کسی که برای رفع یک مشکل منصوب میشود و حقوق میگیرد، جایی در دل خود به بقاء آن عشق میورزد و فکر میکند”. کلی شرکی-
امروز در ادامهی کلاس نقاشی دخترم برای جلسهی بعد، باید یک عدد پالت تهیه میکردم. در مسیر م دو مغازهی لوازم التحریر بود که از
کودک نوپایی را میمانم که قدمهایش سست و کوتاه است، بارها زمین میخورد ولی از آموختن دست برنمیدارد. جهان برایش پر از هزاران راه نرفته،
چشمانم را که باز کردم دیدم که درون حلقهای که بزرگتر از تصور من بود، در حال دویدن هستم. اصلا مجبور بودم بدوم، یک لحظه
بیش از ۶ ماه است که دست به مُغار و لینو و اَستون نزدهام. امروز صبح حدود ساعت ۱۰ غمی سنگین به جانم آوار شد.غمی