روزانه نویسی|۲۶ دی

کارم را از ۷:۳۰ صبح شروع کردم.

از دیروز عصر دلشوره‌ی عجیبی روی قلبم سنگینی می‌کند که دلیلش را نمی‌دانم.

امروز صبح دلم می‌خواست مفصل اشک بریزم ولی موسیقی‌ای برای همراهی پیدا نکردم پس  فعلن بی‌خیالش شدم.

برای تمرین کلاس سایت‌نویسنده نگرانم. حتی یک‌جمله هم ننوشته‌ام. شاید عصر در اتاقم را بستم و یک ساعت پی‌ در پی نوشتم.

خوشحالم که آسمان را امروز به کلاس نقاشی نمی‌برم چون تمام طول کلاسش نگران حسین هستم که نکند دیر بیاید، نکند کلید را روی‌در جا بگذارد، نکند گرسنه به کلاس زبان برود.

امروز با بچه‌ها به نمایش سرود-عطر آدم می‌رویم. مونا خیلی ازش تعریف می‌کرد. هم او انگیزه شد برای خرید بلیط

یادآوری گوشی‌ام فعال شده ۹:۴۵: آرزوهای بزرگ محقق خواهند شد. با ترانه‌ای از نامجو. شکن شکن که شرارت کنم شکن/بگو بگو که چه کارت کنم بگو/

از اینکه یک نفر این‌قدر در کار و مسئولیتی که به عهده گرفته‌ است تمرکز می‌کند، لذت می‌برم.

این روزها بیشتر زبان ان. وی. سی را تمرین می‌کنم.

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط