مردی برای تمام فصول

مِهر ایرج پزشک‌زاد در فروردین‌ماه سال ۱۴۰۳ بر دلم افتاد. با دوست عزیزم مریم‌جان کشفی قرار گذاشتیم که از ابتدای سال ۰۳ هر ماه سراغ یک نویسنده برویم و برای اولین ماه قرعه به نام ایرج پزشک‌زاد افتاد. از خوش‌اقبالی ما استاد شاهین کلانتری هم برای فروردین‌ماه کلاس طنز گذاشت و در یکی از روزها سراغ پزشک‌زاد رفت و چند کتاب از او معرفی کرد. ما هم لقمه را روی هوا زدیم و قرار شد سه یا چهار کتاب پزشک‌زاد را در فروردین بخوانیم. عجب روزهایی بود و چه کتاب‌هایی. هنوز طعم شیرین طنز پزشک‌زاد زیر دندانم است و با یاداوری نامش ناخواداگاه لبخند بر لبانم می‌نشیند.

با دایی‌جان ناپلئون شروع کردیم. ۱۰ روزه کتاب را تمام کردم. بماند که ماه رمضان هم به فروردین افتاده بود و عید دیدنی هم درکار بود و همسرجان هم در خانه. ولی خب من می‌دانستم چطور باید سر خانواده را گرم کنم و سراغ کارو بار خودم بروم. درباره‌ی دایی‌جان ناپلئون باید بگویم که نثر شیرین و روانی دارد و اگر کسی کاری به کارم نداشت و مسئولیتی به گردنم نبود، شاید می‌توانستم سه روزه هم این کتاب را بخوانم. دقیقن جایی که فکر می‌کردی همه‌چیز در داستان متعادل و درست است ناگهان اتفاقی می‌افتاد که معادلاتت را به هم می‌زد و انگشت حیرت به دندان می‌گرفتی که عجب نویسنده کارش را خوب بلد است و می‌داند چطور باید مخاطب را غافلگیر وهمراه کند.

شخصیت‌های رمان دایی‌جان ناپلئون بسیار آشنا و در دسترس هستند. فقط کافی‌ست در فامیل و اقوام و دوست و آشنا سر بچرخانی تا بتوانی نمونه‌هایش را پیدا کنی. همین باعث می‌شود تو با رمان بیگانه نباشی و خودت را بخشی از داستان تصور کنی.

توهم توطئه که بخشی از باور ما ایرانی‌هاست در این داستان خوب نشان داده شده است. می‌فهمی که هرجا که سر از شرایط و اتفاقات درنیاوردی باید بگویی کار کار انگلیسی‌هاست. این روباه پیر خوب می‌داند چطور باید کلک ایرانی‌های وطن پرست را بکند. دست آخر دلت برای دایی‌جان ناپلئون می‌سوزد که چرا دستی دستی خودش را به کشتن داد و به خاطر باورهای باطل و بیهوده دچار مالیخولیا شد.

ایرج پزشک‌زاد نگاه تیزی دارد و خوب می‌داند چطور از مشکلات و ناهنجاری‌های جامعه جوری بنویسد که هم تو را به خنده بیندازد و هم به فکر فرو ببرد. او عامیانه می ‌نویسد ولی عوامانه نه. او که حقوق خوانده و قاضی‌ست کارش را خوب بلد است و انگار تعصب را کنار گذشته و به خودش به عنوان نویسنده اجازه می‌دهد هرچیزی را دستمایه‌ی طنزش قرار دهد و با آن شوخی کند. طنز پزشک‌زاد مبتذل نیست. اگرچه جاهایی در نوشته‌هایش از شوخی‌های پایین‌تنه‌ای استفاده می‌کند ولی ابدن سخیف نمی‌نویسد و مرز لودگی و طنز را خوب می‌شناسد.

من از پزشک‌زاد کتاب‌های بوبول و به یاد یار و دیار را هم خوانده‌ام و هرسه کتاب را بسیار دوست داشتم. از شما چه پنهان موقع خواندن به یاد یار و دیار دلم می‌خواست که کاش من هم تورج فرازمندی داشتم که وقتی  چیزی برای انتشار یا چاپ آماده می‌کردم، از نظرش بهره‌مند می‌شدم و می‌دانستم که اگر او بگوید ارزش انتشار دارد می‌توانم برای نشرش مطمئن باشم. در کتاب به یاد یار و دیار بعضی‌جاها چشمانم قلب‌قلبی می‌شد. مثلن آن‌جایی که پزشک‌زاد از مهمانی در دفتر کارش نوشته بود و دعوت سهراب سپهری و فروغ فرخزاد و نادر نادرپور. چقدر دوست دارم بیشتر از زندگی این بزرگان بدانم و بخوانم. به نظرم پزشک‌زاد مال نسلی از ایرانیان است که ادبیات و هنر بسیار جذاب و خواندنی بوده. اگرچه به مدد زبان فارسی ما همیشه در هر دوره بزرگان زیادی داشته‌ایم که آثاراشان نه‌تنها ارزش خواندن بلکه ارزش رونویسی دارد و ما اکنون روی شانه‌های آنها ایستاده‌ایم و باید ممنونشان باشیم.

اما در کتاب بوبول پزشک‌زاد خیلی صریح و مستقیم سراغ هنجارها و ناهنجاری‌های جامعه رفته و آنها را دستمایه‌ی نوشته‌هایش قرار داده و به طنز کشیده است. انگار پزشک‌زاد با هیچ‌کس تعارف ندارد و همین صراحت قلم باعث شده بتواند در مورد موضوعات بسیاری بنویسد که گاهی بعضی نویسنده‌ها جرات حرکت‌کردن از چندفرسخی آن موضوعات را هم ندارند.

پزشک‌زاد نویسنده‌ی پرکاری‌ست و همین باعث می‌شود بهتر و بیشتر بتوان با افکار و نظریاتش آشنا شد. او از هیچ آبشخوری تغذیه نمی‌کند تا باعث شود سراغ بعضی موضوعات و افراد نرود و آنها را با قلم طنزش به چالش نکشد. من هرچه بیشتر از پزشک‌زاد خواندم احترام و ارادتم به او بیشتر و بیشتر شد. او مرد متواضعی‌ست که پشت قلم طنز و ساده‌اش کوهی از دانش پنهان شده. او به پشتوانه‌ی کتاب‌هایی که خوانده، ساعاتی که برای فکر کردن گذاشته و باورهایی که زیر و رو کرده توانسته به این درجه از سادگی و سلامت و پرمایگی نثر برسد. در نگاه اول خودت را به پزشک‌زاد خیلی نزدیک می‌بینی و به نظرت می‌آید تو هم شاید بتوانی از پس نوشتن نثر طنز مانند او بربیایی، ولی این نگاه خام و سطحی با خواندن کتاب دوم و سوم رنگ می‌بازد و پزشک‌زاد را روی قله‌ای از دانش و اگاهی و معرفت می‌بینی. او بدون اینکه دانشش را به رخت بکشد و باورهایت را مسخره کند به تو جوری دیگر دیدن را می‌آموزد. بعدش با خودت می‌گویی:

«هی، راست می‌گه. نکنه همینه. یعنی اینطوری هم میشه فکر کرد؟ »

نثر پزشک‌زاد آنقدر روان و خواندنی‌ست که وقتی کتابی از او را شروع می‌کنی می‌توانی یک نفس ساعت‌ها بخوانی و از خواندن خسته نشوی. او از آن دست نویسنده‌هایی‌ست که نمی‌تواند نسبت به جامعه و مسائلی که در آن اتفاق می‌افتد بی‌توجه باشد و فقط از باورها و اعتقادات خودش بنویسد.

بسیاری از کتاب‌هایش در بازار نشر ما موجود نیست و شما می‌توانید از کانال تلگرام باشگاه ادبیات آنها را دانلود کنید.

 

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

4 پاسخ

  1. مرضیه‌جانم چقدر عالی نوشتی عزیزم. منم خیلی پزشکزاد و دوست دارم😅البته کتاب‌هاشو. کلی کیف کردم که در باره‌اش به این خوبی نوشتی. دمت گرم دوست هنرمندم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط