ساعت ۶ صبح سومینروزپاییزه. تو زودتر از همیشه بیدار شدی. از رختخواب بلند میشی. از پلهها پایین میآی.در رو که دیشب به سختی بسته بودی با زور زیاد باز میکنی. صدایبلندی تو کلخونه میپیچه. در از فشاری که بهش آوردی، لرزه بر اندامش میافته و شیشهها تکون میخورن. پا توی دمپایی میگذاری. اولین خنکی با پوست کف پات مثل جوهر در آب، در کلبدنت پخش میشه. واردحیاط میشی. هوای خنک پاییز رو به تکتک سلولهایبدنت میرسونی. این همون حسیه که روزت رو میسازه.
به اشتراک بگذارید
آخرین نظرات: