در گوشهای کشیک دستانم را میکشیدم که داشتند غنچهای تازه شکفته را میبوییدند.
و پاهایم را دیدم که طعمزمین را چشیدند
بی خود نبود که مرا گاهی همراهی نمیکردند.
چشمانم که حوصلهشان از دیدن سر رفت
برای اولین بار روحم را لمس کردند
اثرش در فیلتر جدید تصویرهایی که اخیرن میبینم هویداست.
از وقتی چشمانزبانم باز شده، دیگر لب به بعضی غذاها نمیزند.
و من این روزها کلمههایی خوردم که طعم گونهی گیلاسی با بوسهی لبهای کفشدوزک میداد.
و شعرهایی با طعم شاهتوت که با باران قدم زده است.
۸مهر ۱۴۰۲
آخرین نظرات: