وقتی به رضایت درونی می‌رسم که خودم را دوست بدارم |مصاحبه با “بهار پوررجب”

-مشق این‌ هفته‌ت اینه که یک کاسه تخمه برداری و بشینی پای تلویزیون و کانال‌ها رو بالا و پایین کنی و تخمه بشکنی. تا آخر این دوره‌ هم استفاده از زودپز ممنوعه. بذارش تو انباری و انگار کن که نداری.

این فعالیت‌ها، مشق من در دومین جلسه‌ی گفت‌ وگو با خانم بهار پوررجب مدرس دوره‌ی کوچینگ بنیاد فرهنگ و زندگی بود. آرتمیس بالای من را خوب تشخیص داده بود و مشق‌هایش برای بالابردن پرسفون و هستیا برایم تازه، عجیب و سخت بود.

پاییز امسال با خانم پوررجب دوره‌ی سوم کوچینگ را گذراندم. این دوره درباره‌ی انرژی‌های زنان بود. از انصاف نگذریم سنجه‌ام از کارکشتگی ایشان در این انرژی‌ها خبر می‌داد. با هر جلسه گفت‌وگو بیشتر مطمئن می‌شدم که خانم پوررجب بر انرژی‌های زنان بسیار مسلط است و خوب می‌توانست نقاط تاریک زنانگی زیست‌نکرده‌ام را به من نشان دهد. از ایشان درخواست کردم که مصاحبه‌ای درباره‌ی توسعه‌ فردی انجام دهیم. به خاطر مشغله‌ی زیادشان و عجله‌ی من در انتشار مصاحبه پذیرفتند که سوالات را برایشان مکتوب کنم و ایشان به من جواب‌هایی صوتی بدهند. این مصاحبه نتیجه‌ی پیاده‌کردن پاسخ‌های ایشان است.

با یک جست‌وجوی ساده در گوگل می‌توان به تعریف مشخصی از توسعه فردی رسید، اماشخصا می‌خواهم بدانم تجربه‌ی زیسته‌‌ی شما، توسعه فردی را چطور تعریف می‌کند؟

با نام خدا سلام و عرض ادب دارم خدمت همراهان عزیز. خوشحالم که این توفیق را داشتم که در این مصاحبه کنار مرضیه جان نازنینم باشم. شاید هر کدام از ما از فردیت‌مان و توسعه فردی‌مان تعریفی برای خودمان داشته باشیم. ولی به عنوان کسی که در این زمینه مطالعاتی داشته و پژوهش‌هایی کرده، بر این باورم که هر کدام از ما رسالتی در زندگی داریم. برای رسیدن به آن گام‌هایی برمی‌داریم و هرکدام از آن گام‌ها  کمک می‌کند که ما به فردیت خودمان نزدیک‌تر شویم و توسعه‌ای در ارتباطاتمان و  همینطور رشد فردی‌مان حاصل شود. برای من هم شاید یک نقطه‌ی عطفی وجود داشته که از آنجا به بعد به رسالتم پی بردم. چون همه‌ی ما از یک سنی به بعد دنبال دستاورد هستیم و این دستاوردها ممکن است مار ا تعریف کنند. از یک سنی به‌ بعد که شاید بشود به عنوان نیمه‌ی دوم عمر به آن اشاره کرد، انگار ظاهرا دستاوردها ما را خوشحال نمی‌کنند و دنبال رسالت اصلی‌مان در دنیا می‌گردیم که هرکداممان برای آن تعریفی داریم. ولی به هرحال هر کدام از ما برای رسیدن به رسالتمان کاری انجام می‌دهیم که به نظر من این فرایند توسعه فردی را در پی خواهد داشت.

اولین قدمی که شما برای توسعه فردی خودتان برداشتید و باعث پیشرفت شما به لحاظ بیرونی و درونی شد، گرفتن چه تصمیمی یا انجام چه کاری بود؟ و چه تاثیری در کوتاه‌مدت و بلندمدت بر رشد فردی شما گذاشت؟

سوال خیلی عمیقی است. اینکه اولین قدمی که برای پیشرفت درونی و بیرونی ‌ام برداشتم چه قدمی بوده و چه تصمیمی بوده و من در پی آن چه کاری انجام دادم و در کوتاه‌مدت و بلندمدت چه تاثیری بر من گذاشته، شاید بتوانم این را بگویم که یک‌لحظه نبوده. یک‌نقطه نبوده. یک‌قدم نبوده. یک‌کار و یک‌تصمیم نبوده. بلکه به‌تدریج بوده. شاید قدم‌هایی برداشته شده و در پس آن قدم‌ها تحولی صورت گرفته و در پس آن مسیر، مسیرهای دیگری خودشان را نشان دادند که در میان‌مدت و بلندمدت باعث رشد فردی می‌شوند که باز آن هم برای هر کدام از ما تعاریف متفاوتی دارد. ممکن است یک کدام از ما با یک اتفاق خیلی‌تلخ در زندگی‌مان به این مرحله پا گذاشته باشیم و یا برعکس با یک حال خوب و یک تصمیم سازنده.

شما وقتی در مسیر توسعه فردی به بن‌بست می‌رسید، چه کاری انجام می‌دهید؟ دلیل خاصی برای انجام آن کار دارید یاطبق تجربه اینگونه عمل می‌کنید؟

چه سوال دلچسبی. وقتی به بن‌بست می رسم چه کاری انجام می‌دهم. وقتی من به بن‌بست می رسم طبیعی است که اولش خیلی ناراحت شوم که چرا زحمتی که من کشیدم به نتیجه نرسیده. ولی دوباره شروع می‌کنم. با تمام تلخی نرسیدن، دوباره شروع می‌کنم. شاید یک جاهایی از کار را من اشتباه انجام دادم. شاید بلد نبودم. شاید آنقدری که باید وقت و انرژی نگذاشتم. اینها همه مسائلی هست که می‌تواند درآن شکست برای من رونمایی شود. و به دنبال آن پیشرفت جدید و یک رشد جدید تجربه شود. ولی به هرحال بارها و بارها به بن‌بست رسیدم و بعد از چند روز ناراحتی توانستم یک مسیر جدید پیدا کنم. چه بسا آن مسیر هم باز انتهایش بن‌بست بوده ولی باز در آن مسیر و رسیدن به آن بن‌بست بعدی معنایی نهفته بوده که آن کمک می‌کرده تا بالاخره به آن نتیجه برسم. گاهی هم شاید لازم باشد در اهدافممان تجدیدِنظر کنیم. شاید هدفی که دنبالش هستیم، نهایتش بن‌بست باشد و ما نمی‌دانیم. اشتیاق هست ولی توانایی نیست. و این مواردی‌ست که در هر شکست ممکن است باعث بیداری ما شود.

بزرگترین سوال یا نیاز شما در حوزه توسعه فردی خودتان در حال حاضر چیست؟

جوابم به این سوال که نیاز من در حوزه‌ی توسعه فردی در حال‌ِحاضر چیست، این است که از خود واقعی‌ام چقدرش را تا به حال شناخته‌ام؟ و در این زندگی زیسته تا چه اندازه‌اش را توانسته‌ام زیست کنم؟ این سوالی هست که همیشه با من همراه است و به دنبال این هستم که چقدرِ دیگر، از من هست و من هنوز نمی‌شناسمش و مخفی شده.  هرچقدر که بیشتر تلاش کنم برای پیدا کردن نیمه‌ای که نمی‌دانم چیست و پنهان شده، قطعا رشد بیشتری را تجربه خواهم کرد.

شاخص شما برای رسیدن به رضایت درونی چیست؟ چرا این شاخص را انتخاب کردید؟

شاخص من برای رسیدن به رضایت درونی این است که چقدر حس اقتدار درونی دارم و چقدر خودم را دوست دارم. انتخاب این شاخص هم به این دلیل بوده که تا وقتی که من خودم را دوست نداشته باشم و با وجود خودم حس اقتدار نکنم، قطعا چنین حسی را نمی‌توانم در این دنیا به کسی انتقال بدهم، القا کنم یا اینکه از درون، حس خوشایندی داشته باشم.

انجام چه کاری در مسیر توسعه فردی، برایتان خیلی سخت و طاقت‌فرسا بود؟ و چه کردید؟

آنچه که در مسیر توسعه فردی برایم خیلی طاقت‌فرسا و سخت بود، این بود که گاهی نمی‌توانستم با وجوهی از خودم روبه‌رور شوم و شاید دیدن نقطه‌های تاریک وجودم برایم سخت بود. یک وقت‌هایی شاید یک حس کبودی و درد به همراه داشت ولی آرام آرام توانستم نور و روشنایی بیندازم و آن قسمت‌هارا بشناسم. البته خیلی نقاط دیگر مانده است، ولی تا جایی که می‌شده و توانش را داشتم سعی کردم آن نقطه‌های تاریک را پیدا کنم  و با تمام تلخی‌شان با آنها روبه‌رو شوم و برایشان کاری کنم. البته که ما همه‌مان ممکن است در زندگی زخم‌هایی خورده باشیم و رنج‌هایی کشیده باشیم که التیام آن زخم‌ها جای خود دارد که آن هم می‌تواند بخشی از این فرایند باشد.

آیا شما مشاور شخصی دارید، اگر پاسختان مثبت یا منفی‌ست می‌توانید دلیلش را برایمان توضیح دهید؟

بله من هم مثل بقیه دوستانی که برای خودشان ارزش قائل هستند و نیاز دارند کسی را کنار خودشان داشته باشند که به آنها در مسائلی که دانشش را ندارند، مهارتش را ندارند، تجربه‌اش را ندارند، کمک کنند، از افرادی کمک گرفته‌ام. همیشه سعی کردم در ابعادی که تخصصش را نداشتم یا ناتوان بودم، از دیگری که توانایی‌اش را داشته کمک بگیرم. در مسائلی که مربوط می‌شده به روابطم و همینطور در حوزه‌ی روان و شناخت قسمت‌های ناشناخته‌ی وجودم، کمک گرفتم و خدارا شکر می‌کنم که همیشه این کمک‌ها کارساز بوده و باعث شده من آن مسیری را که می‌خواهم بهتر و راحت‌تر پیدا کنم.

چرا سراغ توسعه فردی رفتید؟ چه نیازی شما را به این سمت کشاند؟

در مورد این سوال که چرا سراغ توسعه فردی رفتم و چه نیازی من را به این سمت کشاند، همان جواب سوال اول است که هرکدام از ما، از یک جایی به بعد، انگار دنبال هدف اصلی زندگی‌مان می‌گردیم و رسیدن به هدف اصلی زندگی‌مان و رسالتمان نیاز دارد به خود پیشرفته‌ترمان. خود توسعه‌یافته‌مان و خود شکوفامان.

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط