باورم نمیشد که اینقدر سختجان باشم و بتوانم رنجهای از پی هم را تاب بیاورم و همچنان به زندگیکردن ادامه دهم. به نظرم میآمد جهان سراسر رنج و غم است و حتمن به زودی انصرافم از زندگیکردن را به همه اعلام میکنم و مانند آن زن در فیلم روزی روزگاری آناتولی در تختخوابم آرام میگیرم و دیگر نفس نمیکشم. اما من ادامه دادم و حالا میخواهم از کتاب نیلوفر و مرداب و هنر دگرگون کردن رنجها بنویسم.
چند سال پیش، در اولین مواجههام با این کتاب مسرور و شگفتزده شدم. با انجام تمرینهایش، حال بهتری پیدا کردم و پذیرش رنجها برایم آسانتر شده بود. تیچ نات هان نویسندهی این کتاب یک راهب بودایی است که از آموزههای بودا برای دگرگونکردن رنجها سخن میگوید. او در این کتاب ما را با نگاه تازهای آشنا میکند که میتوانیم با آن زندگی شادتری برای خودمان بسازیم. ترجمهی این کتاب کار علی امیرآبادی است که به نظرم خوب توانسته حق مطلب را ادا کند و توسط نشر بیدگل به چاپ رسیده که در انتشار چنین کتابهایی ید طولایی دارد.
در ادامه به دلایلی اشاره میکنم که خواندن کتاب را به شما پیشنهاد میدهم.
هنر دگرگون کردن رنجها را میآموزیم
شما همینحالا میتوانید لیست بلندبالایی از رنجهایتان بنویسید و بابت هرکدامشان دورهی طولانی افسردگی را طی کنید. اما آنچه این کتاب دربارهی آن حرف میزند هنر دگرگونکردن رنجهاست. اینکه شما بیاموزید چگونه رنجهایتان را بپذیرید. با آنها ملاقات کنید و همچون کودکی گریان در آغوششان بگیرید.
ما در طول عمرمان رنجهایی میکشیم که از اجدادمان به ارث بردهایم و اگر این چرخه را در خودمان متوقف نکنیم، کودکانمان وارث رنجهای ما خواهند بود. رنج ما میتواند برای دیگری نعمت و مزیت به حساب آید و از اینکه چنین حالی را تجربه میکند خوشحال و مسرور باشد. اگر در اتفاقاتی که برایمان میافتد دقت کنیم، متوجه میشویم که هر اتفاقی که برای ما رنجآور است، میتواند برای دیگری شادیآفرین باشد. بارانی که برنامهی شما را برای گردش خراب میکند برای آن کشاورزی که مزرعهاش خشک شده، نعمت و مزیت است.
به رنجهایمان سلام میکنیم
کتاب نیلوفر و مرداب از ذهنآگاهی و توجه به تنفس سخن میگوید و به ما میآموزد چگونه در دم وبازدم مرگ و زندگی را تجربه میکنیم و هر تنفس قدردانی و سوگواری در خود دارد. در هر دم، هوای زنده را به درون ریههایمان میکشیم و با هر بازدم هوایمرده را از ریههایمان خارج میکنیم.
شادی روی دیگر رنج است و اگر عمیق و دقیق با رنجهایمان مواجه شویم، به درک جدیدی از شادی میرسیم.
ما با رنج، پشیمانی، و غمهایمان همان کاری را میکنیم که حیوانات نشخوار کننده با غذایشان میکنند. جویدن، بلعیدن، بالا آوردن و سپس دوباره خوردن آنها. اگر هرباری که میخواهیم خاطرات تلخ گذشته را برای خودمان یادآوری کنیم و به درد و رنجهایمان فکر کنیم، همان حیوان نشخوارکننده را به یاد بیاوریم، دیگر چنین آسیبی به خودمان نمیزنیم و سعی میکنیم روی دیگر آن رنج را ببینیم که میتواند ما را شاد و مسرور کند.
رنجها را عمیقتر مینگریم
این کتاب از رازی پرده برمیدارد که برای ما ممکن است بدیهی به نظر برسد. گل نیلوفر از گِل و لای مرداب میروید و بوی خوشش را به دیگران نثار میکند. رنج نوعی گل و لای است که برای خلق لذت و شادی به آن نیازمندیم.
این کتاب از شنیدن مشفقانه حرف میزند و از ما میخواهد نه تنها بدون قضاوت و از روی شفقت به درد و رنج دیگران گوش بسپاریم، بلکه با خود نیز چنین برخورد کنیم. وقتی کسی ما را میرنجاند، فکر میکنیم که این ما هستیم که فقط رنج میکشیم و او با حرفی که زده سبکبار و راحت است، ولی اگر با دقت بیشتری به موضوع نگاه کنیم رنجی که او در پس حرفهایش میکشد را میبینیم.
اگر در رنجهایمان عمیق شویم متوجه میشویم که بیشترشان از زندگینکردن طبق خواست و میل ما برمیآید و شاید لازم است زندگیمان را مدتی تعطیل کنیم تا بفهمیم چه چیزی را عمیقن دوست داریم و میخواهیم چگونه زندگی کنیم. در این صورت رنجهایمان را خودمان انتخاب میکنیم و دیگر برایمان سخت و غمانگیز نیستند.
آسوده میشویم
جهان از درد و رنج خالی نیست و همیشه تیرهای آن به سمت ما روان است، ولی رنج بیشتر را وقتی میکشیم که آنها را مدام با خود مرور میکنیم و همین تکرار، رنج ما را چندبرابر میکند.
این کتاب از چمنِ سبزتر حرف میزند و میگوید ما عمرمان را بر سر رسیدن به چمن سبزتر، هدر میدهیم و دست آخر بدون ملاقات شادی، با مرگ مواجه میشویم. شادی در همینلحظه قابل مشاهده است، فقط کافیست ذهنآگاه شویم و با تکتک سلولهای بدنمان نفس بکشیم. داشتههایمان را به یاد آوریم و بابتشان قدردان باشیم. شاید این کار به نظر سهل و آسان بیاید ولی در عمل سختیاش بر ما آشکار خواهد شد. ما نهتنها نسبت به جهان هستی بلکه نسبت به خودمان نیز ناسپاسیم و مدام روزهایمان را با شکوه و شکایت، تلخ میکنیم.
اگر ذهنآگاه شدن و یادآوری داشتههایمان را حماقت ندانیم و مدام با خودمان بابت قدمهایی که با پاهایمان برمیداریم، رنگهایی که با چشمانمان میبینیم، صداهایی که با گوشمان میشنویم، قلبی که بدون دخالت ما خون را در تمام رگ و پیمان پمپاژ میکند را ببینیم، شادی را در همان لحظه احساس خواهیم کرد و جانمان از شادی پر میشود.
به یاد دارم زمانی که به تازگی این کتاب را تمام کرده بودم و سعی در تمرین لحظهآگاهی داشتم، خودم را جزئی از جهان و جهان را جزئی از خودم میدیدم. ما همچون حلقههای به هم متصل، یکشکل بودیم و تشخیص تفاوتمان کار سختی بود. وقتی اینگونه به جهان مینگریستم، تمام رنجها متوقف میشدند و من سرشار از لذتی وصفنشدنی بودم که دلم میخواست زمان و مکان را در آنلحظه متوقف کنم.
کارکرد ذهنآگاهی این است که ما را از آنچه اکنون دارد رخ میدهد، آگاه کند. با ذهنآگاهی درمییابیم که همواره شرایط شادکامی نهتنها درون ما که در اطراف ما نیز وجود دارد.
پنج تمرین برای آبیاری بذر شادی میآموزیم
نویسنده در این فصل از رهاکردن، پرورش بذرهای مثبت،ذهنآگاهی بر پایهی لذت، تمرکزکردن و بصیرت سخن میگوید. او با توضیح هرکدام از این مراحل ما را قدم قدم به پرورش بذر شادی نزدیک میکند که با تمرین هرکدام از این مراحل میتوانیم هرلحظه که بخواهیم و اراده کنیم، شادی را در جانمان به جریان بیندازیم و درک بهتری از زندگی داشته باشیم.
روشهای تهیهی کتاب
اپلیکیشن طاقچه
سایت ایرانکتاب
سایت دیجیکالا
آخرین نظرات: