امروز صبح بعد از خوردن صبحانه وقتی در اتاق مقابل کامپیوترم ماندهبودم که از کدام کار شروع کنم و و اولویت با کدام است، معدهدرد عجیبی گرفتم.
البته خیلی هم عجیب نبود چون میدانستم که عصبی است و هنگامی که فشار زیادی تحمل میکنم به سراغم میآید.
کارها را روی کاغذ لیست کردم.
جلوی هر کدام به میزان اهمیت ستاره گذاشتم، از یکی تا ۵تا.
زیاد بودند، من که به تنهایی توان انجامدادن همهی آنها را امروز ندارم.
بعضیها را میشد واگذار کنم به مادرم که وقتی به خرید رفت سر راهش برایم انجام دهد.
رمز دوم عابربانک میخواستم.
از برگههایی باید کپی میگرفتم
و خودکار آبی و یک دفتر ۲۰۰ برگ لازم داشتم.
خب تقریبا با این تفویض نصف کارها انجام شد.
متنی که به دوستم برای سایت فروشش قول داده بودم منتظرم بود،چون امروز عصر حتما باید تحویلش میدادم.
اینکار به نظرم هم مهم بود و هم فوری، پس در ابتدای لیستم قرار گرفت.
کتابی لازم داشتم که به درد مقالهی جدیدم میخورد، به شهر کتاب انقلاب که به من خیلی نزدیک بود، زنگ زدم.
کتاب را نداشتند قرار شد موجود کردند به من زنگ بزنند.
حالا فقط دوتا کار دیگر ماندهبود که به نظرم یکیاش را میشد بیخیال شد و انجام نداد، چون خیلی ضرورت نداشت.
دومی اما قرار با دوستم بود که به گفتگو با او بسیار نیاز روحی داشتم.
در تلگرام به او پیام دادم.
همیشهی خدا آنلاین است.
برای جمعه صبح قرار صبحانه گذاشتیم در کافه دلبر.
معده دردم بهتر شده بود.
حالا میدانستم که از کجا و چطور شروع کنم.
آخرین نظرات: