تجربه‌هایی برای بهبود روابطمان

تبلت تنها موضوعی‌ست که این‌روزها من و پسر ۱۰ ساله‌ام بر سرش کشمکش داریم. از او اصرار است که قبل از نوشتن تکالیفش با آن بازی کند و از من انکار که نمی‌شود. کوتاه‌بیا هم نیست. چون چندباری با اصرار و پافشاری به نتیجه رسیده فکر می‌کند می‌تواند من را متقاعد کند، ولی من سرسخت‌تر از این حرف‌ها هستم. تلاش و اصرارش را در دلم تحسین می‌کنم، ولی اجازه نمی‌دهم سر من را با قول‌وقرارهایی که بعضی‌‌وقت‌ها هم فراموششان می‌کند، شیره بمالد.

معمولن همه‌چیز به‌آسانی تمام نمی‌شود و دست‌آخر من بدترین مامان‌دنیا هستم که نمی‌گذارم او تمام روز را با تبلت بازی کند. فکر می‌کنم باید در کیفیت روابطم تجدیدنظر کنم. شاید بشود مسئله را با دل‌خوری کمتری حل کرد. هفته‌ی پیش مریم معتمدی راد در کلاسش، برای آشنایی ما با  مهارت‌های گفت‌وگو  منصوره بنی‌هاشمی را دعوت کرده بود. ایشان برگه‌هایی را نشانمان دادند که روی یکی‌شان نوشته بود: « فرضیاتت را به تعلیق درآوروقتی سرکلاس توضیح دادم که این برگه چرا برایم جالب است و در خاطرم مانده، چشمان بعضی دوستانم برق زد. دیروز محدثه پیام داد و از توضیحم برای این جمله سپاس‌گزاری کرد و گفت که از چند سوءتفاهم به خاطر این راهکار رسته است

فرضیاتت را به تعلیق درآور

مشغول تایپ‌کردن هستم که پسرم بالای سرم ظاهر می‌شود:

-مامان من می‌خوام با تبلت بازی کنم.

+نمیشه عزیزم، هنوز مشق‌هات رو ننوشتی.

-اصلا کی این قانون رو گذاشته، من قبولش ندارم.

+اول سال، وقتی مدرسه‌ها باز شد قرار گذاشتیم، یادت نیست؟

-من باید باتبلت بازی کنم. بعدش مشق‌هامو می‌نویسم.(باید را کشیده و محکم می‌گوید شاید نظرم عوض شود)

+نمیشه عزیزم، اول مشق‌هات.

-خیلی بدی مامان. خیلی.

این را گفت و رفت. در یک ساعت گذشته بار دومی است که اینطور باهم گفت‌وگو می‌کنیم. می‌دانم دست‌بردار نیست. تا این تبلت کوفتی را نگیرد، بی‌خیال نمی‌شود.

-مامان

+بله؟

-مشق‌هام خیلی زیادن.

+پسرم نمیشه با تبلت بازی کنی. تا صبح هم که سرش چونه بزنی، جواب من منفیه. پس بهتره خودتو خسته نکنی.

-اصلن گوش دادی چی گفتم؟ من که تبلت نمی‌خواستم. خیلی بدی.

این مکالمه به خاطر پیش‌فرض‌های من در نطفه خفه شد و نتیجه نگرفت. فقط کافی بود یک‌درصد این احتمال را می‌دادم که چیز دیگری می‌خواهد. شاید در مشق‌نوشتن به کمکم نیاز داشت. شاید مدادش تمام شده بود. شاید مشقی یادش رفته بود و می‌خواست من در گروه آن را چک کنم.

وقتی با پیش‌فرض‌هایمان وارد رابطه می‌شویم گوش‌هایمان کر می‌شوند. کلمات طرف مقابل را یکی‌یکی با پیش‌فرض‌هایمان تطبیق می‌دهیم و نتیجه‌گیری‌مان را با صدای بلند به او اعلام می‌کنیم. بعد که چهره‌ی وارفته و مایوس و غمگینش را دیدیم، تازه متوجه می‌شویم که ای داد بیداد، چه اشتباه بزرگی مرتکب شده‌ایم و بیچاره‌ی فلک‌زده اصلن چنین منظوری نداشته و ما با قضاوت‌های قبلی‌مان با او برخورد کرده‌ایم. در چنین مواردی آنقدر فضا مسموم و متشنج می‌شود که بهبود رابطه خیالی خام است. باید کمی به طرفمان فرصت بدهیم تا حجم غمش کم شود، بعد شاید بشود درباره‌اش گفتگو کرد و با عذرخواهی رابطه‌ای جدید ساخت.

در گفتگو بالغانه رفتار کنیم

 اریک برن در کتاب تحلیل رفتار متقابل در گفتگو سه وضعیت تعریف می‌کند که ما همیشه در یکی از آن سه وضعیت هستیم. یا لباس والد می‌پوشیم و از بایدها و نبایدها حرف می‌زنیم و درست و غلط می‌کنیم. یا در نقش کودک فرو می‌رویم و با احساساتمان وارد گفتگو می‌شویم و منطقمان راتعطیل می‌کنیم یا آگاهانه بالغ می‌شویم و سعی می‌کنیم نگاه همه‌جانبه به موضوع داشته باشیم و بهترین تصمیم را بگیریم. معمولن روابط ناکارامد به خاطر پررنگ بودن نقش کودک و والد است.

-مامان میشه برام فیلم مرد عنکبوتی به درون دنیای عنکبوتی رو دانلود کنی؟

+نه عزیزم. من اونو دیدم، به درد شما نمی‌خوره.

-آخه تلویزیون نشونش داد. من اونجا دیدمش.

(من که از مزخرفاتی که تلویزیون پخش می‌کند عصبانی هستم، با صدای بلندتر از همیشه رو به پسرم می‌گویم)

+مگه هرچی تلویزیون نشون میده، به درد شما می‌خوره؟ اون موقع هم نباید می‌دیدی.

-آخه من اون  فیلم رو دوست دارم.

(زیر لب غرغر می‌کنم که یک فلش ۳۲ گیگی پر از انیمیشن به تلویزیون وصل است ولی باز درخواست فیلم‌های به‌دردنخور دارد)

+ دوست‌داشتنِ تو دلیل بر خوب بودنش نیست. اصلا این فیلم مناسبِ سن شما نیست.

-خیلی بدی مامان. اصلن فیلم‌هایی که دوست دارم رو دانلود نمی‌کنی.

این را گفت و رفت. رشته‌ی افکارم پاره شد. از اینکه صدایم را کمی بالا بردم ناراحتم. باید این مقاله را تحویل بدهم ولی فرصت کافی ندارم و حالا با این حال خراب چطور می‌توانم بنویسم. او نقش کودک را بازی کرد و من نقش والد را. شاید اگر آگاهانه نقش بالغ را انتخاب می‌کردم، حالا هم او حال بهتری داشت، هم من تیک رابطه‌ی سالم را زده بودم. مثلن شاید می‌توانستم به جای نه گفتن، انیمیشن جدیدی مناسب سنش پیدا کنم تا هم او راضی شود و هم من سرمست از یک رابطه‌ی کارامد به نوشتن مقاله‌ام ادامه بدهم.

رفتار بالغانه در بیشتر موارد نجات‌بخش رابطه‌هاست. ممکن است بالغ انتخاب کند رفتاری کودکانه داشته باشد، مثلن من می‌توانستم موضوع را به بازی بگیرم و با لحنی کودکانه با او سخن بگویم، شاید متقاعد می‌شد و به انیمیشن جدیدی فکر می‌کرد. رفتار بالغانه نشان از تصمیم و انتخاب آگاهانه دارد. بالغ تصمیم می‌گیرد که در این موقعیت برای پیش‌برد ارتباط به سمت کیفیت مطلوبی که رضایت دو طرف را به دنبال دارد، رفتار والدانه انتخاب کند یا کودکانه یا بالغانه. مهم این است که این نقش آگاهانه انتخاب شود و اسیر جوشش احساسات، بایدها و نبایدها یا درست و غلط نباشد.

امروز من به معنای واقعی کلمه گند زدم ولی به آینده امیدوارم. به قدم‌هایی که برای رشد برمی‌دارم و زمین می‌خورم. به بلندشدن‌های مکرر و از نو آغازکردن و روابطی که قابل ترمیم است.

پی نوشت:

عکسِ مقاله، بازی ماینکرافت است که پسرم علاقه‌ی زیادی به آن دارد.

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط